- دار زدن
- بر دار کردن به صلیب آویختن
معنی دار زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- دار زدن ((زَ دَ))
- به دار آویختن
- دار زدن
- به دار آویختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردیدن چرخ زدن
بانگیدن بانگ زدن به آواز بلند درکویها و برزنها امری را به اطلاع عموم رسانیدن ندا در دادن
بنوبت خود بازی کردن، ادعای امری کردن، نقش نشستن به مراد بهدف رسیدن
نواختن تار (آلت موسیقی)، فروختن
داد کشیدن، فریاد کردن، آواز بلند برآوردن
مطلبی را با آواز بلند اطلاع دادن، جار کشیدن
کنایه از فاش کردن
کنایه از فاش کردن
استعمال کردن بکار بردن بکار زدن
وار زدن آتش. زبانه کشیدن آتش زبانه شدن شعله زدن
نواختن تار
پیرامون چیزی گردیدن، چرخیدن، گردش کردن
برگشتن و تغییر جهت دادن اتومبیل یا وسیلۀ نقلیۀ دیگر در خیابان
برگشتن و تغییر جهت دادن اتومبیل یا وسیلۀ نقلیۀ دیگر در خیابان
Bypass, Circle, Circumvent, Saunter, Skirt
обходить , кружить , избегать , прогуливаться , объезжать
кричать
umgehen, kreisen, schlendern, umfahren
schreien
złapać węża
обходити , кружити , уникати , прогулюватися , оминати
кричати
omijać, krążyć, spacerować, objeżdżać
krzyczeć
зловити змію
绕行 , 环形 , 避开 , 漫步
slang vangen
contornar, circular, passear